]چه سخنه

چه سخته:

خیلی سخته برای کسی بنویسی که حاضری براش تمام زندیگیتو بدی ولی حاضر نیست دلشو بده.

چه سخته برای کسی بنویسی که بدونه دیوانه ی اونی ولی خودشو بی خبر جلوه بده.
چه سخته برای کسی بنویسی که بدونه اونو به اندازه ی تمام وجود دوست داری ولی پا رو وجودت بذاره.
و چه سخته برای کسی بنویسی که فکر میکنه با خورد کردنت از هم میپاشی و انتقام دیگران و از تو می گیره.

و...

ح.س. پرواز

24/بهمن92

هلن

هلن عزیزم دلم برات تنگ شده.


دوستت دارم.


سپهر

تبریک

سپهرعزیزم تولدت مبارک

Photo

هلن 92/4/1







حسین سپهری( عراری© 2013 copyright  1sher.com allright reserved

احساس


احساس
اسمانم گویی از احساس کم بارانیست
و شقایف صحبت از تنگی دل بهر بهاران نکند
دوستانم همه با اتش خشم گل احساس مرا خشکاندند
دگر ازمنتظران وقت فراق خبری نیست بجا.
ودگر اشک به دامان عزیزان نتوان هدیه نمود
کاش میدانستم.........
اشک دلسنگ شده یا که دامان مرا هدیه نمودند برکس.
کاش میدانستم.
دگر از شام به صبح حرف با کس نزنم
و هواسم دگرش نیست بجا
به طلوع به غروب اسمان کاری نیست
واز ز نو گفتن احساس شکست عاری نیست.
دگرم تن به غریبان ندهم
واژه عشق نخوانم دیگر
حرف احساس نخواهم شنوم
گر که اید اجل و لال به اخری بروم
دگرم هیچ به عشق و حرف احساس زدل
اعتمادی نکنم .اعتمادی نکنم

سپهر

یلدا مبارک عزیزم

هلن عزیزم

امیدوارم همیشه سالم و سرحال در


بهترین لحظات زندگی کامروا باشی.


امسال هم یلدایی دور از تو اما با یاد


تو پشت سر میگذارم اگر فردایی باشد.


یلدا مبارک عزیزم.


سپهر

خاطره

خاطره

دیشب وقت خواب خورشید و


نگهبانی ستارگان به فرماندهی


مهتاب دفتر خاطرات قلبم را هوای


دیدن تو ورق زد.وبا یاد تو کلی گشتیم.


سپهر.

تقدیم به هلن عزیزم.


 

رهایم مکن

اینگونه جفا مکن و چشمهایت را


با آب صداقتت پاک کن.


باری دگر مرا در ژرفای وجودت


جای ده.


تنهایم مگذار.


تقدیم به هلن عزیزم

کافرنیستم.

دوستان رفتند و ما در خلوت خود مانده ایم


از برای بی کسی مردیم و بس جان داده ایم

در درون موج پر مرگ فراق و انتظار

خود به گِل راضی شده بر دوست مرجان  داده ایم


دیگر از عشق و سخنهای عزیزان یاد نیست


خود به گور و عشق را در بند زندان داده ایم


دیگر از فریاد جانم عشق من نیست خبر


خود شکستیم و صفا بر عیشِ رندان داده ایم


آنقدر در عشق بازی محو نامردان  شدیم


جام و منزل را فدای عشق دزدان داده ایم


عشق مادر پدرم عشقی اصیل و ناب بود


لیک ما با قمزه ای صد دل به فقدان داده ایم


کوه کندند عاشقان تا عشق را صاحب شوند


لیک ما با یک تشر صد دل به هجران داده ایم


کو مسلمانی دگر ظاهر به مسجد می رویم


از برای حاجت این دل را به قران داده ایم

 

سپهر۹۱/۷/۵

 

 

 
 
 

خدا حافظ

ندانستم که با یک لحظه غفلت

تمام عشقم از عقلت پریده

اگر اهل جفا بودم بسی من

خدایا کور بنما این دو دیده

سپهر از راه خود بیرون نمودی

بدون تو دمی را خوش ندیده

خدا حافظ توای مخلوق بی مثل

سپهر امروز بر خاکت خزیده.

کدامین عشق را در ملک هستی بدیدی

با کلک عشقی خریده.

خودتو نشون دادی

تو حق نداشتی مطالب من را پاک کنی.حالا که اینطور

شد من همه را پاک خواهم کرد.اول اسمم.

حکایت من...

حکـــــــــــــــــــــایت حکایت من…

حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…

دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…

حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…

زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…

گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…

حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…

پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود

 

خداحافظ

کاش

کاش تو هم به اندازه من وفا دار بودی

امیدوارم موفق باشی .

بی وفا

lممنون که نوشته هام رو پاک کردی. خوب خودتو نشون دادی.



بهتره اسمم رو هم پاک کنی چون خیلی وقته از قلبت پاک شده.


خدا حافظ

یکی بود...........

من همیشه از اول قصه های مادر بزرگ می ترسیدم

و آخر هم به واقعیت می پیوست…

یکی بــــود…یکی نــــــبود…!!!

تنها بودن

تنها بودن قدرت می خواهد ،

و این قدرت را کسی به من داد ،

که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم…

خیلی دیرشده

کسانی هستند که ناخوداگاه از خودمان می رنجانیم

مثل ساعت هایی که صبح دلسوزانه زنگ می زنند ودر میان خواب و بیداری

بر سرشان می کوبیم.

بعد می فهمیم که خیلی دیرشده .

 

هلن

من از اینجا خواهم رفت

من از اینجا...

این شهر

شهر قصه های مادر بزرگ نیست

که زیبا و آرام باشد

آسمانش را

هرگز آبی ندیده ام

من از اینجا خواهم رفت

و فرقی هم نمی کند

که فانوسی داشته باشم یا نه

کسی که می گریزد

از گم شدن نمی ترسد.

هلن91/4/27

روزی خواهم رفت

روزی خواهم رفت!


روزی خواهم رفت از این شهر غریب

شهری پر از حیله و فریب

به دیاری دیگر کوچ خواهم کرد.

به دیاری که جز صداقت چیزی در آن نباشد

روزی خواهم رفت، خواهم رفت و دیگر هم بر نخواهم گشت

زمانی که کوها به لرزه در آیند من هم خواهم رفت

زمانی که زنگ ها به صدا درآیند من هم خواهم رفت

خواهم رفت تا بدی ها را فراموش کنم

خواهم رفت تا باری دیگر به خوبی ها ایمان آورم

آری، روزی من هم خواهم رفت...!


هلن

هلن

 

دوستت دارم عزیزم

 

        هلن

احساس

 

احساس

اسمانم گویی از احساس کم بارانیست

و شقایف صحبت از تنگی دل بهر بهاران نکند

دوستانم همه با اتش خشم گل احساس مرا خشکاندند

دگر ازمنتظران وقت فراق خبری نیست بجا.

ودگر اشک به دامان عزیزان نتوان هدیه نمود

کاش میدانستم.........

اشک دلسنگ شده یا که دامان مرا هدیه نمودند برکس.

کاش میدانستم.

 

کاش

                                   کاش وقتی اسمان بارانی است               

                          از زلال چشمهایش تر شویم

                          وقته پاییز از هجوم دست باد

                          کاش مثل پونه ها پر پر شویم

                          کاش اشکی قلبمان را بشکند

                          با نگاه خسته ای ویران شویم

                          کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند

                           ما به جای ابرها گریان شویم

                           کاش وقتی ارزویی می کنیم

                            از دل شفافمان هم رد شود

                            مرغ امین هم از ان جا بگذرد

                            حرف های قلبمان را بشنود

هلن

 

20 شهریور

 

کاش امروز ۲۰ شهریور بود عزیزم.

 

دوستت دارم

 

سپهر :تقدیم به هلن عزیز

بلند

 

خودم بلندت میکنم عزیزم.

 

چرا خدا

خدایا

خدایا دست من که به اسمانت نمیرسد

اما تو که دستت به زمین می رسد . بلندم کن ........

روزپدر

 

روز مرد بر تمام مردان و پدران مبارک باد


در ساحل دریاقدم میزدم همه جا دو ردپا دیدم یکی جای پای من و دیگری جای پای  خداوند به سختترین لحظات


که رسیدم فقط اثر یک جای پا  دیدم . گفتم خدایا من را در سخت ترین لحظات رها کردی ؟ ندا آمد : تو را در سخت


ترین لحظات به دوش کشیدم.

تبریز

تبریز

شهر تبریز مرا غافل از این عالم کرد

همچو دسداس دلم خرد و به غربالم کرد

عشق افسانه ایم تن به غریبی نسپرد

زد به پرواز و زهجرش همه بی بالم کرد

خود رهید و دل مارا به صیاد سپرد

کشت با دست خود و زود همی چالم کرد

شهریارا تو ز هجران پری رنج به رخسار شدی

لیک من را غم دوری ز رخت مست و بد احوالم کرد

سپهر تقدیم به هلن